سفارش تبلیغ
صبا ویژن
u بی صدا فریاد کن

خداوند ـ عزّوجلّ ـ، میانه روی را دوستدارد . [امام صادق علیه السلام]

[ خانه :: مدیریت وبلاگ :: پست الکترونیک :: شناسنامه ]

3710: کل بازدیدها -

0: بازدیدهای امروز -

0: بازدیدهای دیروز -

 RSS  -

!   الفبای عشق

جمعه 87/3/17 ::  ساعت 7:36 عصر






¤نویسنده: وفا

?  نوشته های دیگران( )

!   تولد من

پنج شنبه 86/9/29 ::  ساعت 11:23 صبح





سلام

من یه وبلاگ نویس تازه کار نیستم

بعد از چند سال وبلاگ نویسی در بلاگفا چون می خواستم با دوستانم در گچساران بلاگ عشق همکاری کنم این وبلاگ رو ساختم

امید وارم شما دوستان عزیز هم در بهتر شدنش به من کمک کنید

چون فرجه ها داره شروع میشه و ممکن نتونم بهتون سر بزنم

همین امروز به جشن تولدم دعوتتون می کنم

مورخ 12/10

هم زمان با کریسمس

منتظر همتون هستم به خصوص مهدی و ابوطالب و آزاده خانم و نازنین

 


¤نویسنده: وفا

?  نوشته های دیگران( )

!   گویند عاشق است

پنج شنبه 86/9/29 ::  ساعت 11:5 صبح





وقتی خواستم سرنوشتم را عوض کنم بر سرم فریاد کشیدند

 

وقتی خواستم به راه عشق بروم گفتند فرضیه است

 

وقتی خواستم بر روی غم بخندم باری گران بر دوشم نهادند

 

وقتی خندیدم گفتند دیوانه است

 

وقتی گریستم گفتند کودکانه است

 

حال که در سکوتم گویند عاشق است


¤نویسنده: وفا

?  نوشته های دیگران( )

!   مسافر

سه شنبه 86/9/20 ::  ساعت 7:54 عصر





ای مسافر !

ای جدا ناشدنی !

گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر !

 تا به کام دل ببینمت .

بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .

آه ! که نمیدانی ... سفرت روح مرا به دو نیم می کند ...

و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید ...

بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را .
مسافر من !

آنگاه که می روی کمی هم واپس نگر باش . با من سخنی بگو .

مگذار یکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمی تابم ...

جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز...

آرام تر بگذر ...
وداع طوفان می آفریند...

اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمی شنوی ؟!

 باران هنگام طوفان را که می بینی !

آری باران اشک بی طاقتم را که می نگری ...
من چه کنم ؟

تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است ...

ای پرنده ! دست خدا به همراهت ...
اما نمی دانی ...

نمی دانی که بی تو به جای خون اشک در رگهایم جاریست ...
از خود تهی شده ام ...


¤نویسنده: وفا

?  نوشته های دیگران( )


!   لیست کل یادداشت های این وبلاگ

الفبای عشق
تولد من
گویند عاشق است
مسافر

vدرباره من

بی صدا فریاد کن

وفا
یکی بود یکی نبود یه دروغ کهنه بود یکی موند یکی نموند حرف راست یه قصه بود یکی موند با قرص ماه به غم عشق مبتلا یکی رفت چه بی وفا با دورنگی آشنا اون که موند ریشه پوسوند دلشو غصه سوزوند نالش از دردا نبود پشتشو دوری شکوند زیر آوار جفا دل دادش به هر بلا با همه عشق و وفا راهی شد تو قصه ها اون که موند یه قصه ساخت اما هی هستی شو باخت قصه ها به سر رسید اون به عشقش نرسید هیشکی خوابشو ندید گل یادشو نچید گم شدش تو قصه ها توی شهر عاشقا

vلوگوی وبلاگ

بی صدا فریاد کن

vآهنگ وبلاگ

vاشتراک در خبرنامه